آناهیتا

آناهیتای من... عشق من

1390/8/9 15:31
نویسنده : الهه
243 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم.... دخترم... نازنینم

مدتهاست قصد دارم برایت بنویسم.... از تو که تازه ترین و زیاترین احساس زندگیم را به هدیه دادی. از تو که در میان همه هیاهوها و شلوغیهای دنیا برایم آرامشی، نوازشی و بخششی ... ولی تو بهتر از من می دانی که روزها چه زود سپری می شود و الهه چقدر در انجام کارها تنبل است. اینقدر امروز و فردا کردم تا امروز که تو ٨ ماهگی را تمام کرده ای دیگر دل یک دله کردم واولینها را برایت نوشتم. البته باز هم تو بهتر می دانی که الهه با تکنولوژی و اینترنت و ... میانه خوبی ندارد. عاشق قلم و کاغذم و تا امروز حرفهایم را برایت در سررسید سال ٩٠ بیمه سامان نوشته ام ولی احساس کردم روزی بزرگ شوی و به مادرت خرده بگیری که چرا از تکنولوژی دور بوده ... پس اینجا برایت می نوسم وگرنه همان کاغذ و قلم به همه این جانگولک بازیها می ارزد... من و علیرضا عاشقت هستیم و تا امروز لحظه های خوبی رو با تو گذروندیم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سولی
10 آبان 90 12:39
سلام شازده .شازده کوچولو.نمیدونم الان تو اخترک خودت داری چکار میکنی.من از یه اخترک که خیلی بزرگتر از مال توست دارم برات نامه مینویسم.من خواهر مامانتم.اینجا به من میگن خاله اما تو هر چی دوست داری بگو.اومدم که بگم راه کوتاهی داری که سفرت به این سیاره شروع بشه.. امیدوارم سفر خوبی داشته باشی.فقط وقتی اومدی اون گلی که تو سیارت جا گذاشتی فراموشش نکن.همون بند نافی که شاید ازت جداش کنن ولی تا قیامت توی سیاره فعلیت باقی میمونه و یه نشونه از خودش رو شکمت جا میزاره که فراموشش نکنی و با همون اهلی بشی.شازده کوچولو پس خوب مواظب گلت باش.هر کسی یه گل بیشتر نداره.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آناهیتا می باشد