آناهیتا

تولد 10 ماهگی

1391/7/24 23:54
نویسنده : الهه
209 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم... عشقم... دخترم

اونروز یعنی روز دوازدهم من و تو هردومون خیلی مریض بودیم برای همین نتونستن مثل هرماه برات مهمونی بگیرم. ولی خوب عصری که بابایی اومد خونه یه تارت میوه خوشمزه خرید و سه تایی یه جشن کوچولو گرفتیم. کم کم داره یک سالت می شه . راستی روز دوازدهم مثل همیشه دکتر رفتیم و وزنت 9900 گرم بود گوشت التهاب داشت... مریض بودی و به شدت بی قراری می کردی.. به امید اینکه همیشه سالم سر حال و خندون باشی... دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آناهیتا می باشد