آناهیتا

خانوم گل 4 ماهه من

1391/1/23 14:55
نویسنده : الهه
201 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامانی تو دیگه ٤ ماهت شد و باید واکسن ٤ ماهگی می زدی. می دونی که بابایی می ره سر کار و من مجبور بودم خودم تنها ببرمت. البته ٢ ماهه که بودی واکسنت رو دکترت زد ولی چون اینبار تعطیلات نوروز بود دکترت نبود و من مجبور شدم ببرمت خانه بهداشت یوسف آباد. صبح ساعت ٩ با هم بیدار شدیم خیلی شاد و دوست داشتنی شده بودی . بهت ١٥ قطره استامینوفن دادم لباساتو پوشوندم و باهم رفتیم. تو رو توی کریرت روی صندلی عقب گذاشتم. بارون قشنگی می بارید و تو اصلاً توی ماشین ادیت نکردی و با اینکه ترافیک بود ولی فقط به اطرافت نگاه کردی تا اینکه رسیدیم خانمه واکسنتو زد و خنده ات یه هو به گریه تبدیل شد. شیرین مامام خدار رو شکر خیلی بی تابی نکردی و برگشتیم خونه و تو به خواب عمیقی فرو رفتی. دوستت دارم و بر خلاف چیزی که فکر می کنی تو من محتاجی من به تو محتاجم

در ضمن طبق معمول هر ماه این ماه هم برات تولد گرفتیم. اما اینبار اینقدر توی عید شیرینی خورده بودیم که برات کیک نخریدم و به جاش با مامان جون و دایی نیما و خاله نسیم و فواد رفتیم رستوران مورانو تو یوسف آباد و شام خوردیم و تو کوچولو هم نگاه کردی. قربونت برم عزیزم تولد ٤ ماهگیت مبارک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آناهیتا می باشد