آناهیتا

مامان جون

1391/5/4 12:50
نویسنده : الهه
142 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم الان تقریباً دو ماهه که من سر کار می یام و مامان جون توی خونه از تو مراقبت می کنه. دوری از تو برای من خیلی سخته ولی برای شما دوتا سخت تر. مامان جون از بس تو رو بغل کرده و تو بی قراری کردی کمر درد گرفته ولی از بس من و تو رو دوست داره تحمل می کنه. اون خیلی برات زحمت می کشه بخاطر تو دایی نیما رو توی شیراز تنها گذاشته و از خونه و زندگیش جدا شده و اومده تا پیش تو باشه. سعی کن قدر ای کارها رو بدونی و در آینده جبران کنی. هر چقدر نگهداری تو سخت باشه ولی من آرزو دارم جای مامان جون باشم و روزا توی خونه از تو مواظبت کنم. عزیزم باور کن که فقط برای رفاه بیشتر زندگی ترجیح دادم برم سر کار. ولی نگران نباش . می خوام برم با آقای ضیایی صحبت کنم و چند ماه مرخصی بگیرم. دوباره پیش هم می مونیم. تا وقتی مامانو داری غم به دلت راه نده. مامانی هر کاری از دستش بر می یاد انجام میده تا تو آرامش داشته باشی. عشقم مواظب خودت باش و مثل همیشه خیلی دوستت دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آناهیتا می باشد