بدون عنوان
دختر عزیزم... آناهیتای من
امروز ١٣ اسفند ٩٠، یه روز برفی و من تو دوباره توی خونه تنهاییم. امروز تو رو کنار گنجره بردم و برف رو که آروم از آسمون می بارید نشونت دادم و تو با چشمای گرد سیاهت با تعجب نگاه می کردی.
عشق من... دیروز دقیقاً ٣ ماهت تموم شد و من و بابایی برات از بی بی کیک خریدیم و لباس نو که دایی از کیش برات آورد تنت کردیم و برات یه تولد کوچولوی سه نفره گرفتیم... روز به روز که می گذره بیشتر عاشقت می شم و از الان دلم برای اینروزا که من و تو با هم توی خونه تنهاییم تنگ می شه... آخه مامانت ٣ماه دیگه باید برگرده سر کار و از الان دلش گرفته و نمی دونه تو رو چه جوری تنها بذاره...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی