آناهیتا

و... آرایشگاه

1392/1/24 23:20
نویسنده : الهه
334 بازدید
اشتراک گذاری

همه چیز به همین زودی و غیر منتظره ای اتفاق میفته. مثل امروز که با بابا تو رو برده بودیم ددر تا کمی قدم بزنیم و با دیدن یه آرایشگاه مردونه یهو و کاملاً یهو تصمیم گرفتیم موهاتو کوتاه کنیم.. حالا اینکه چرا آرایشگاه مردونه بماند. خودمم نمی دونم... روی صندلی نشستنت دیدنی بود و اون روپوش بزرگ که دورت بسته بودن... و انواع و اقسام شکلکهایی که من و بابایی در می یوردیم تا تو گریه نکنی... ولی با اینکه جای پای طرف روی شونه هات مونده ، خیلی خیلی ناز شدی و این بود اولین و آخرین آرایشگاه مردونه تو در زندگیت.. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آناهیتا می باشد